Friday, May 04, 2007

زن

مهاجرت آن هم در تنهایی فرصت خوبی است برای مرور و بازبینی خودت ؛جامعه ات ؛ارزشهایت و هزاران مسئله کوچک و بزرگ قابل قیاس کردن که خودآگاه و ناخودآگاه با آن در گیر می شوی.یکی از مسائلی که به صورت های مختلف ظهور و بروزش ذهنم را در خود می پیچد ؛جایگاه و موقعیت زن در غرب و ایران است که تفاوتی غریب و قابل تامل دارد که اشاره ای نه در کمال که مجمل به گمانم در این مختصر بگنجد.
آنچه که روح را جوان و شاداب می کند و پویایی جان را ثمر است؛ تنها و تنها داشتن محصول است و؛ زایش و خلق ، هماره با سرشت و روح " زن " آشناتربوده و جانش این مقام و منزلت را تواناتر بوده است .اما زخمهای عمیقی که با هزاران تیغ با نام فرهنگ ؛مذهب؛سنت؛مدرنیته و تجدد بر جان زنان جامعه ما نشسته است تاب و توانشان را گرفته است و می گیرد .در جامعه غرب علی رغم پوستین رنگارنگ و پر از تصاویر شهوت زده و آلوده اش که در خدمت تجارت خانه ها و کارتل های اقتصادی شان قرار دارد لایه دیگری در درون جامعه شان به حیاتی در سلامت در جریان است که محصول آزادی و احترام به جان آدمی است .نتیجه آن رهایی هزار نگاه زخم آفرین بر جان زن است که فارغ از هیاهوی تجاری و اجتماعی می تواند بدون مزاحمت ومحدودیتهای تفکرات باز دارنده مردسالارانه به مرحله تولید اندیشه برسد ..تلخ آن که در جامعه ما علی رغم پیشرفت ظاهریش در ظهور و بروز زنان در بیرون از خانه !! هنوز جایگاه روشن و شفافی تعریف نشده ای در مقام زن دارد که البته بخش عمده ی از آن نیز یا تن دادن به رخوت و عافیت طلبی زنان نسل امروز آمیخته شده است که پس از کوته زمانی به روزمره گی و روزمرگی محکوم می شوندو تا بوده همین بوده را به ناچار می پذیرند البته تاب آوردن و ماندن در صحنه پویایی اندیشه سخت جانی می طلبد و تاب زخم که با لطافت روح زن ناسازگاری دارد اما به گمانم تنها راه گذار از این مرحله ای که ایستاده ایم از این طریق به سر منزل مقصود خواهد رسید.کجاست آن جامعه ای که پر از آواز خواستن بیش شدن مردمانش بود؟
به گمان من اگر بخواهند تمدنی را از رشد باز ستانند ابتدا زنان آن جامعه راازتولید و زایش فکر بازستانند ،در عرض یک نسل تمام ستونهای آن فرهنگ جامعه فرو خواهند ریخت. نمی خواهم در این مجال زیاد به آن بپردازم؛که مثنوی و هفتاد من کاغذ را می طلبد .و نیک می دانم که
آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت حافظ این خرقه پشمینه بینداز و برو

این وادی مجالی فراخ تر می طلبد...
؛این بیماری که آزار می دهد جان بسیار از زنان سرزمینم را درد و زخم کهنه ای است که نسل های بسیاری از زنان جامعه ما را در تولید وحصول و محصول اندیشه دور داشته ودردا که امروز نیز تنها پوستین عوض کرده و نه تنها بیماری نازایی و عقیم شدن اندیشه را بازنستاده که بیماری لاعلاج و صعب تری به نام " حرص مصرف" را بر جانشان عارض کرده ...

2 Comments:

At 12 May 2007 at 11:40 am, Anonymous Anonymous said...

ولي چيزي كه من در ميان نوشته هايت متوجه نشدم و با آن مخالفم اين كه چرا ماندن در صحنه‌ي پويايي انديشه آنچنان سخت است كه لطافت روح زن تاب آن را ندارد به نظر من اين عقيده با عقايد ديگرت در تضاد است لطافت روح زن با تاب آوردن او در تضاد نيست ،

 
At 12 May 2007 at 11:59 am, Anonymous Anonymous said...

در جامعه‌ي ما ضربه هايي كه بر عمق بستر رشد فكري وارد شده است ، به ظاهر زنان زخم خوردگان اصلي اين شيوه ي تفكر و اين روند رشد فكريي مي باشند در حالي كه در جامعه ي ما احترام به انسانها احترام به عقايد متضاد در كنار يك ديگر احترام به خود چيزي است كه فراموش شده است. در زنان نوعي نياز به متصل شدن به يك تكيه گاه جنس مخالف و محور قرار دادن اين خود كم بيني در ساختمان انديشه‌ي خود گسترش پيدا كرده و بالعكس در مردان نياز به حضور به صورت يك قدرت و پيدا كردن يك نيروي ضعيف و كامل كردن آن همراه با تسلط و استفاده گسترش پيدا كرده .بيماري رواني دو طرفه اي كه منجر به آن شده كه در جامعه ما نيروها همديگر را خنثي كنند به جاي كامل كردن هم.نيلوفر

 

Post a Comment

<< Home