Friday, May 04, 2007

تصویر

.چند تصویر از احوال مردی در قفس شیشه ای شاید خوش باشد برای به تصویر در آوردن .آفرینش این چنین تصاویری مرا نیز سرخوش خلق می کند.
انبوه شدن و لبریز شدن جان آدمی بیش از گفتن به سکوت و شنیدن نیازمند است و تنهایی و زیستن درقفس شیشه ای مهاجرت این فرصت را ناخواسته می دهدت. گاه لب ریز می شوم از گفتن با خویش اما در تب و تاب این پژواک است که خویشتنم را بهتر باز خوانی می کنم .اینبار تصاویری از سالهای که دور نیستند از این روزها اما گذشته اند بر ما و هنوز هم مدام در تکرارند، در روزگار پر تکرار ما گرداب زدگان این روزهای ایران.در نوبت بعد تصاویری پس از ترک سرزمین هزار آواز..را می نویسم.
تصویر نخست /ایران /تهران /اواخر دهه 70شمسی /
روزهای مزدحم از انبوه آرزوها و رویاهایی که از درون می خوردم.در فشردگی مدام از هجوم نسلی که زیاد می خواهد اما دقیقا نمی داند چه می خواهدو انرژی این امواج همه را در گردابی عظیم سرگردان ساخته .
به شدت در تلاطم یافتن فضایی برای خلق و همدمانی برای پژواک و بازتاب اندیشه.(که نمی یابمشان هنوز هم).در هزار توی اندیشه ها رونقی افتاده اما موجهایی از سیاست زدگی ، فرصت طلبی و سوار شدن بر احساس و جان دیگران از یک سو و از سوی دیگر حرصی بیمارگونه برای مالکیت بیشتر جان و جام آدمیان سرزمینم را متلاطم ساخته ؛ سخت رنجورم می کند و گاه خواب زده از تصویرهایی که ذهنم را پر می کند از خط خطی های ناهمگون؛ با خود می گویم:
آهنگ جان آدمی در هزار آواز ناکوک این آشفته روزگار همهمه ای از صداهای ناکوک و پریشان. در این چنین امواجی و طوفانی است که من و هم نسلان من که نیمی در آسمان وماوراء داریم و نیم دیگرمان در زمین و رئالیسم محصول عصر روشنگری می زید، آن آواز کهن و ابدی را فراموش می کند ؛مسیر می شناسیم اما فرصت نداریم ؛فرصت می یابیم ،انگیزه هامان سوی دیگری می کشاندمان ؛در تلاشی فرسوده کننده در کشاکش خیرگی به رنگارنگ نورهای شهرو سکوت تاریک و بلند و خیال انگیز کوه ؛ کوه را از خاطر می بریم .
می ستاندمان از خویش ؛ به یغما می برد سکوت آرام اندیشه هامان ، این شهر پر از نور و دود .
آتش کیمیا خانه درون رو به سردی می رود و ما غافل از سردی دل به گرمی سر،سر گرمیم ؛ آنقدر که این سردی از خاموشی سر بر می آورد . وای که اگر خوابی نیز پس سردی ببرد ما را به اوهام . مرگ خیال و از دست دادن قدرت پرواز و پریدن روح اسیر اوهام سخت شکننده است و شب طولانی است برای خواب زده ...
تصویر دوم /ایران /تهران /اوایل دهه 80 شمسی /
در فضای حرفه ای و اجتماعی و حتی خانوادگی این سرزمین روح صداقت و زیستن در سلامت تبدیل به پوستینی از شعار شده ؛ این لباس هزار مشتری از شدت پوشیده شدن چرک و آلوده از هزار تن غبار زده حتی دیگر از رنگ و لعاب اولیه خود نیز تهی و به جامه ای تهوع آور برای دغل فروشان بدل شده.
هر مفهومی که روزگاری جان آدمی را سرمست می کرد و آرام می کرد کیمیا خانه دلش را.امروز در چنگال کلام فروشان و واعظان دیگر نما، بکارت و طهارت و حرمت را به یکباره از دست داده و شده ملعبه دکان دین فروشان.که چه روزگار پر رونقی دارند این روزها.می بینم که دنیا را در پس دین پنهان کرده اند و دکانی بزرگ در شکمهاشان فرو خورده اند که هر روز بیشتر فرو می کندشان در زمین از سنگینی.
دیگر حتی نزدیک ترین کسان نیز در زیر غبار و دود این فضا برایت غریبه می نماید که تشخیص سره از ناسره در تاریکی و دود ناممکن می نماید.
حق درجنگ حق و باطل مغلوبه است ؛ مثل همیشه ی تاریخ ... اما این بار باطلیان بر طبل حق طلبی می کوبند .... که تمامیت خواه تر از تمام تاریخ این بار باطل، همه را درهم می خواهد.
من و هم نسلان تازه وارد این فضا مبهوت از این جنگ؛ وارد کارزار بزرگی از مارهای افعی خورده و گرگهای باران دیده در میانه میدان .عده ای همان دم نخست در زیر سم تاخت می خورد و در تقاطع ضربت ها ناغافل و بی خبر به " مرگ در بی خبری" تن می دهند و می شوند فرش زیر پا.
عده ای هوشیارتر اسبی می یابند خود را در غارت و هجوم زیاده خواهی شریک می یابند و راه رسم بکش تا زنده بمانی می آموزند.حال آنقدر هیاهوی این لشگر بالا گرفته که بهت و حیرت ؛ تعظیم و باور و اطاعت می آورد بر جان جوان نسل من . ومن حیرت زده و ترسان از تسلیم هم نسلان، می شوم نظاره گری خاموش.....
تصویر سوم/ایران/تهران/اوایل دهه 80 شمسی/اندکی بعد
مرزهای دیدن کمرنگ شده و افق ها بازترند در سیل بی مهار فرهنگ. رسانه ها در پیچیدگی چند لایه، هزاران رنگ و هزاران پنجره دارند و این فرهنگ را به سوی تو هدایت می کنند ، تو خواسته و نا خواسته در مسیر این سیلاب قرار گرفته ای .در این احوال باید مجهز شوی به قایقی یا حداقل تخته ای برای روی آب ماندن .می آموزم که جنس این قایق تنها از دانستن است و من باید بیشتر بدانم و بخوانم و ببینم در پیش می شوم و چشم می گشاییم برای یافتن و دهان روح را به تمامی در طلب آموختن گشوده می کنم

0 Comments:

Post a Comment

<< Home