Sunday, March 25, 2007

سبز باشی ای درخت

هزاران تبر بی چشم بر این درخت کهن می تازند و هزاران موریانه کور از درون ذره ذره می کنند از جان این پیر سرو؛ و ما خاموشانی که فریاد در دل داریم تنها نظاره گر این تاختن برونی و درونی هستیم.و دست بر چشم می نهیم تا بیش ازاین نبیند چشمانمان زخم این پیر درخت را
دیری است که جهل و غرور از درون و طمع و آز از برون بر آن می تازند از خوش غیرتی ریشهاست که تا کنون نخشکیده این قامت تنومند.ورنه طاقت فکن است آنچه که بر آن می رود .شرم باد بر آنان که جاهلانه می فریبند ساکنان این کهن سرزمین را و آنان که رستن شاخه های تازه زا بر نمی تابند.در این روزهای نخستین بهار از آن خالق بلند؛ کوتهی دست تبر زنان و شکستن دندان موران را می طلبم. و سبزی شاخهایی نو که نشان از حیات ریشهاست

0 Comments:

Post a Comment

<< Home